بله دیگر، چشمت کور. تو هم میخواستی تخم و ترکهء یک آدم پدر مادر دار شهری باشی تا لای دست فاحشه های پاریس راه و رسم تمدن را بیاموزی و گره کراوات و دستمال سفید و خم رنگرزی غرب و ... و آنوقت در فرودگاه که از لای زرورق بازت کردند بدانی که سر غذا چنگال به دست چپ و کارد به دست راست و شراب سفید با گوشت سفید و شراب قرمز با ... از این خزعبلات. رها کنم.
جلال آل احمد
نفرین زمین
برچسبها:
جلال آل احمد
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۹۶ساعت 21:48  توسط انجمن شاعران مرده
|